آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

آرمیتا فرشته ناز مامان

ایستادن

دختر قشنگم شما روز دوشنبه20/3/92 از مبل گرفتی و ایستادی منم کلی ذوق کردم و سریع به بابا زنگ زدم و خبر دادم ...
21 خرداد 1392

دردانه ی بابا

آسمان خانه ی مابا وجودت آبی ست. روزگارمان با بودنت رویایی ست. عشقمان به تو آسمانی ست. بوی تو ،بوی زندگانی ست. ای همه هستی ما ، خدا را به خاطر این هدیه سرپا شکرگذاریم. ...
29 ارديبهشت 1392

اولین مروارید

سلام سلام صد تا سلام هزارو سیصد تا سلام من امدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید منم یواش یواش و بی صدا شدم جز کباب خورا   دخترکم 27/2/92 متوجه شدم دندون کوچولوت درامده و کلی ذوق کردم بعد چند روز ناراحتی این بهترین هدیه بود که به مامان دادی ...
29 ارديبهشت 1392

بیمارستان

ارمیتای مامان شب دوشنبه 23/2/92 از شب تا صبح جیغ کشیدی و گریه کردی  صبح من و بابا بردیمت دکتر و بعد معاینه ما رو برای سونوگرافی فرستاد و بعد سونوگرافی متوجه شدیم که قسمتی از روده کوچکت داخل روده بزرگت شده بعد شنیدن این خبر من خیلی داغون شدم و برگشتیم مطب دکتر  به ما گفت باید بستری بشی  من ترسیده بودم و حاضر نبودم قبول کنم به خاطر همین به بابا اسرار کردم پیش دکتر دیگه هم بریم و رفتیم بیمارستان مهراد پیش دکتر بهرامی تشخیص دکتر بهرامی هم همین بود و گفت بستری با بابا و مامانی بردیمت دوباره سونوگرافی تجدید کردیم و رفتیم مرکز طبی کودکان  خانم دکتر اشجعی گفت باید بستری بشه و رفتیم بخش جراحی و بستری ش...
29 ارديبهشت 1392

روز مادر

مادر تو تنها بتی هستی که حتی شکسته هایت هم بر من خدائی میکند... 11 اردیبهشت روز زن بود و اولین روز مادر من دخترم از این که خدا تو رو به من هدیه داد ازش ممنونم دوستت دارم   بابای مهربون برام گل آورد که به اندازه یک دنیا ارزشمند بود ...
18 ارديبهشت 1392