دخترم الان دیگه 8 ماه و 3 هفته از روز تولدت میگذره کوچولوی مامان خیلی قشنگ و واضح میگی بابا دس دسی یاد گرفتی وقتی اسباب بازی هاتو بر میدارم میگی ببببببر انقدر کنجکاوی که همش در حال سرک کشیدنی تو روروئکت همش دنبال من وبابا راه میافتی هر جا میریم میای ی اردک کوچولو داری که خیلی دوستش داری تا چشمت بهش میافته میگی جوجو با کمی تاخیر بالاخره غلت زدن یاد گرفتی ...
دخترکم بالاخره سال 91 با تمام قشنگیهاش تموم شد نیم ساعت مانده به سال تحویل خوابوندمت تا سرحال باشی ولی لحظه سال تحویل نزدیک شد و من وبابا هر چی سر و صدا کردیم بیدار نشدی تا 5 دقیقه به تحویل سال مونده بود به بابا گفتم عطسه کنه تا بیدار شی و بالاخره لحظه تحویل سال و آغاز سال 1392 سال نو مبارک ...
دخترم امروز آخرین روز سال 91 سال 91 بهترین سال برای من و بابا بوده خدای مهرون تو این سال ی فرشته ناز به ما هدیه داد عزیزم هر روز که میگذره تو شیرین تر و شیرین تر میشی با تمام سختی ها و قشنگی هاش یک سال دیگه هم گذشت ا مروز من ی ذوق عجیبی دارم قراره برای اولین بار با دختر نازمون سر سفره هفت سین بشینیم الان هم شما خوابی منم منتظرم تا بیدار شی ببرمت حموم ...